قوله تعالى: یسْئلونک عن الْخمْر و الْمیْسر الآیة... این اول آیت است که در کار مىآمد، که هنوز در تحریم آن از آسمان پیغام نیامده بود و قومى از مسلمانان کراهیت میداشتند مىخوردن، از آنچه در آن میدیدند از هتک حرمت، و خرق مروت، و عیب زوال عقل و زیان مال و عداوت و عربده که در آن مىدیدند. همواره از رسول خدا مىپرسیدند که در کار مى هیچ چیز نیامد؟ و آن پرسنده عمر خطاب بود، جواب آمد، این آیت: قلْ فیهما إثْم کبیر و منافع للناس منفعت در آن آن بود، که در مجلس مى شتران مىکشتند، و درویشان را در جنب آن مىرفق بود. رب العالمین گفت: بزه کارى و بزهمندى آن مه است از منفعت آن. مردمان چون این بشنیدند، قومى از مى باز ایستادند و قومى نه. تا آن روز که عبد الرحمن عوف میزبانى کرد جماعتى را از یاران رسول صلى الله علیه و آله و سلم، و در میان ایشان خمر بود، مى خوردند تا مست شدند، وقت نماز شام در آمد، یکى فرا پیش شد بامامى، و سورة قل یا ایها الکافرون در گرفت و نه بر وجه برخواند، که بر جاى «لا اعبد ما تعبدون» اعبد گفت تا بآخر سورة، گفت: لکم دینکم الشرک ولى دینى الاسلام پس رب العالمین این آیت فرستاد: که یا أیها الذین آمنوا لا تقْربوا الصلاة و أنْتمْ سکارى حتى تعْلموا ما تقولون گرد مسجد مگردید که مست باشید، تا آن گه که بهوش باز آئید و دانید که مى چه خوانید و چه مىگویید. قومى باز از مسلمانان گفتند که خیر نیست در چیزى که از مسجد باز دارد و از مىخوردن باز ایستادند، و قومى هم چنان میخوردند و اوقات نماز در آن نگه میداشتند، تا آن گه که قومى از انصار در خانه یکى ازیشان مهمان بودند و با ایشان مى بود. و حمزة بن عبد المطلب حاضر بود. حمزه بیرون آمد و شراب در وى کار کرده، و دو شتر دید از آن برادر زاده خود على بن ابى طالب. که بر آن اذخر میآورند، شمشیر بر کشید و قصد شتران کرد وى را گفتند که این آن علىاند. وى گفت «هل انتم الا عبید لابى» جواب داد که شما که اید مگر بندگان پدر من عبد المطلب؟ و ایشان را هر دو پى زد و شکم بشکافت، و جگر بیرون کشید، و بر آتش افکند. على، در رسید، و آن حال دید گریستن بر وى افتاد، بر رسول خدا شد، و آن قصه باز گفت. جبرئیل آمد و آیت آورد.
یا أیها الذین آمنوا إنما الْخمْر و الْمیْسر تا آنجا که گفت فهلْ أنْتمْ منْتهون؟ رسول خدا بر منبر شد، و این آیت بر خواند، و مى حرام کرد. مسلمانان برخاستند، و با خانهاى خود شدند، و میها مىریختند. تا مى در کویهاى مدینه برفت و جایهاى آن مى کس بود که مى شکست، و کس بود که بآب و گل مى شست بعضى مفسران گفتند که موضع تحریم آنست که گفت: فاجْتنبوه اى فاترکوه. و قومى گفتند.
فهلْ أنْتمْ منْتهون؟ اى انتهوا کما قال فى سورة الفرقان: أ تصْبرون و المعنى اصبروا و لهذا قال عمر عند نزول الآیة: ا «نتهینا یا رب!»
فصل
مذهب شافعى آنست: که هر شرابى که جنس آن مستى آرد، اگر خمر بود و اگر نبیذ مطبوخ یا خام، از خرما، یا از مویز، یا از گندم، یا از گاورس، یا از عسل، اندک و بسیار آن حرامست، و آشامنده آن مستوجب حد، اگر مست شود و اگر نه مصطفى صلى الله علیه و آله و سلم گفت: «کل مسکر خمر، و کل خمر حرام ان من التمر خمرا و ان من البر خمرا و ان من الشعیر خمرا و ان من العسل خمرا»
و روى انه قال: «انهاکم عن قلیل ما اسکر کثیره»
و عن عبد الله بن عمر قال قال رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم: «من شرب الخمر لم یقبل الله له صلاة اربعین صباحا، فان تاب تاب الله علیه، فان عاد لم یقبل الله له صلاة اربعین صباحا، فان تاب تاب الله علیه فان عاد لم یقبل الله له صلاة اربعین صباحا فان تاب تاب الله علیه فان عاد الرابعة لم یقبل الله له صلاة اربعین صباحا فان تاب لم یتب الله علیه و سقاه من نهر الخبال. قال و من کان یومن بالله و الیوم الآخر فلا یجلس على مائدة یدار علیها الخمر، قال: و الذى بعثنى بالحق، ان شارب الخمر یجیء یوم القیمة مسودا وجهه یسیل لعابه على قدمه، یقذره کل من رآه. قال: و من کان فى قلبه آیة من کتاب الله و یصب علیه الخمر یجیء کل حرف من تلک الآیة یأخذ بناصیته حتى یقیمه عند الرب، فیخاصمه، و من خاصمه القرآن خصم»
گفتهاند که این خمر معجون لعنت است، آن جوش آواز دست شیطان است، چون دست درو کند بجوشد، پس آب دهن درو اندازد تا تلخ گردد، پس بول درو کند تا بگندد. آن مسکین که خمر میخورد بول شیطان میخورد، و معجون لعنت است که بکار میدارد، این خمر زهر دین است، چنانک تن را با زهر بقا نیست؟ دین را با خمر بقا نیست. مصطفى صلى الله علیه و آله و سلم گفت: «شارب الخمر کعابد الوثن»
این بمعنى خوف عاقبت گفت، یعنى که بسیار افتد مى خواره را که بعاقبت از ایمان درماند، و بعبادت وثن کشد. چنانک یکى مى خواره را بوقت مرگ گفتند بگو «لا اله الا الله» وى میگفت شاد باش و نوش خور. بوقت مرگ بر بنده آن غالب شود، که جمله روزگار خویش بآن بسر برده باشد. و به قال النبى یموت الرجل على ما عاش علیه.
عایشه گفت: اگر قطره مى در چاهى افتد و آن چاه انباشته شود، پس از آنجا گیاه برآید، و گوسپند بخورد من کراهیت دارم که گوشت آن گوسپند خوردم. مى خواره را هم سقوط عدالت است، و هم زوال ولایت، و هم وجوب لعنت، و هم فساد عاقبت، و هم خوف خاتمت. اما سقوط عدالت آنست که باجماع امت شهادت وى مقبول نیست، و بقول بعضى علما وى را ولایت بر دختر نیست، و وجوب لعنت آنست که مصطفى صلى الله علیه و آله و سلم گفت: «ان الله لعن الخمر و عاصرها و معتصرها و شاربها و ساقیها و حاملها و المحمولة الیه و بایعها و مشتریها و آکل ثمنها.»
و خوف خاتمت آنست که در آثار بیارند که پنج چیز نشان بدبختان است، و در وقت مرگ بیم زوال ایمان در آنست: ترک الصلاة، و اکل الربوا، و الاصرار على الزنا، و عقوق الوالدین، و الادمان على شرب الخمر. و فساد عاقبت آنست که مى خواره فرداى قیامت ناچار بدوزخ رسد، و حمیم جهنم خورد، چنانک در خبر است: و الذى بعثنى بالحق من شرب من مسکر ثلث شربات کان حقا على الله ان یسقیه من طینة الخبال، یقال طینة الخبال ما ذاب من حراقة اجساد اهل النار
درین خبر سه شربت گفت، و در خبر دیگر یک جرعة گفت و ذلک فى
قوله صلى الله علیه و آله و سلم: «ان الله بعثنى رحمة و هدى للعالمین و اقسم ربى بعزته لا یشرب عبد من عبیدى جرعة من خمر الا سقیته مکانه من حمیم جهنم، معذبا کان او مغفورا له، و لا یسقیها صبیا صغیرا الا سقیته مکانه من حمیم جهنم، معذبا کان او مغفورا له. و لا یدعها عبد من عبیدى من مخافتى الا سقیتها ایاه فى حظیرة القدس.
اما حد مى خواره اگر آزاد باشد و عاقل و بالغ و مختار نه مکره، چهل تازیانه است و اگر بنده باشد بیست تازیانه، و اگر راى امام چنان بود که آزاد را هشتاد زند و بنده را چهل روا باشد، که در عهد رسول خدا و روزگار خلفا این اختلاف بوده است، و همه نقل کردهاند، و اگر بجاى تازیانه دست زنند و نعلین و چوب و جامه تا بداده رواست که بو هریره گفت یکى را حاضر کردند که مى خورده بود، رسول خدا گفت: بزنید او را، کس بود که طپانچه مىزد، و کس بود که نعلین، و کس بود که چوب، و کس بود که گوشه جامه یعنى جامه تا بداده سخت کرده، گفتا بعاقبت کسى او را گفت: اخزاک الله، رسول خدا گفت لا تقولوا هکذا، و لا تعینوا علیه الشیطان و لکن قولوا اللهم اغفر له اللهم ارحمه.
و کسى را که حد شرعى زدند، در کبیره که از وى در وجود آید، آن حد کفارت گناه وى باشد. مصطفى صلى الله علیه و آله و سلم گفت: من اصاب ذنبا فاقیم علیه حد ذلک الذنب فهو کفارته.
و قال صلى الله علیه و آله و سلم: من اصاب حدا فعجل عقوبته فى الدنیا فالله اعدل من ان یثنى على عبده العقوبة فى الآخرة، و من اصاب حدا فستره الله علیه و عفا عنه، فالله اکرم من ان یعود فى شىء قد عفا عنه.
یسْئلونک عن الْخمْر و الْمیْسر الآیة... مى را خمر نام کرد لانها تخامر العقل، از بهر آنک در خرد آمیزد و آن را بپوشد. و میسر قمار است و از کسب عرب بود، و قومى از عجم. رب العالمین آن را با مى حرام کرد. و مفسران گفتند کل شىء فیه قمار فهو من المیسر حتى لعب الصبیان بالجوز و الکعاب و قال النبى صلى الله علیه و آله و سلم «ایاکم و هاتین الکعبتین المشومتین فانهما من میسر العجم و قال القاسم بن محمد کل شىء الهى عن ذکر الله و عن الصلاة فهو میسر.
قلْ فیهما إثْم کبیر بنا قراءت حمزة و على است دیگران ببا خوانند و بمعنى متقارباند، که در خمر و قمار هم عظیمى گناهست و هم بسیارى گناه چنانک در آیت دیگر بر شمرد: إنما یرید الشیْطان أنْ یوقع بیْنکم الْعداوة و الْبغْضاء الى آخر الایة...
و یسْئلونک ما ذا ینْفقون قل الْعفْو الآیة... برفع و او قراءت بو عمر است اى الذى تنفقونه العفو دیگران بنصب و او خوانند. على معنى تنفقون العفو اى ما عفى، یعنى ما فضل من اموالکم، یقال صمیم مالى لفلان و عفوه لفلان اى فضله.
این هم جواب سوال عمر و جموح است که گفت: یا رسول الله دانستیم که صدقات به که میباید داد یعنى فى قوله ما أنْفقْتمْ منْ خیْر فللْوالدیْن الآیة، اکنون خواهیم تا بدانیم که چند دهیم و چه دهیم؟ آیت آمد قل الْعفْو بگوى آنچه بسر آید یعنى از نفقه خود و عیال خود.
قال النبى صلى الله علیه و آله و سلم: «افضل الصدقة ما کان عن ظهر غنى و ابدأ بمن تعول»
و روى ابو هریرة ان رجلا قال یا رسول الله عندى دینار. قال انفقه على نفسک فقال عندى آخر. فقال انفقه على ولدک، قال عندى آخر، قال انفقه على اهلک، قال عندى آخر، قال انفقه على خادمک، قال عندى آخر قال انت اعلم.
پس هر که خداوند مال و ضیاع و املاک بود یک ساله نفقه خود و عیال در کسوة و در طعام و در شراب بنهادى، و باقى بصدقه دادى و هر که را نفقه خود و عیال از مزد و کار و کسب نقدى بودى یک روزه بنهادى و باقى صدقه دادى، پس کار دشوار شد بر ایشان، تا خداى تعالى این آیت فرستاد: خذْ منْ أمْوالهمْ صدقة تطهرهمْ و تزکیهمْ بها قالوا یا رسول الله کم ناخذ؟ فبینت السنة اعیان الزکاة من الورق و الذهب و الماشیة و الزرع.
فصارت هذه الآیة اعنى قوله تعالى: خذْ منْ أمْوالهمْ ناسخة لقوله تعالى قل العفو.
قوله کذلک یبین الله لکم الْآیات.... چنانک احکام مى و قمار و انفاق بیان کرد و روشن، خداى شما را بیان میکند و پدید میآرد نشانهاى کردگارى و مهربانى خویش. لعلکمْ تتفکرون فی الدنْیا و الْآخرة تا شما تفکر کنید در کار دنیا و آخرت و بدانید که این دنیا سراى بلا و فنا است، و آخرت سراى جزا و بقا.
روى انس بن مالک قال قال رسول الله: «ایها الناس اتقوا الله حق تقاته و اسعوا فى مرضاته، و ایقنوا من الدنیا بالفناء، و من الآخرة بالبقاء، و اعملوا لما بعد الموت، فکانکم بالدنیا لم تکن، و بالآخرة لم تزل. ایها الناس! ان من فى الدنیا ضیف و ما فى یده عاریة، و ان الضیف مرتحل، و العاریة مردودة، ألا! و ان الدنیا عرض حاضر یاکل منها البر و الفاجر، و الآخر وعد صادق یحکم فیها ملک قادر، فرحم الله امرأ نظر لنفسه و مهد لرمسه ما دام رسنه مرخى و حبله على غاربه ملقى، قبل ان ینفد أجله و ینقطع عمله
و یسْئلونک عن الْیتامى.... این آیت در شأن قومى آمد که قیمان یتیمان بودند در مال ایشان، و شنیدند که خداى تعالى در قرآن در صدر صورة النساء چه تشدید کرد در خوردن مال یتیمان، بترسیدند و قصد کردند که گریزند از قیام کردن بامر یتیمان، و مال یتیمان مى ضایع خواست ماند، این آیت آمد: قلْ إصْلاح لهمْ خیْر بگوى این قیمان یتیمان را، اگر در مال یتیمان تجارت کنید، و بى مزد ایشان را نگه دارید، آن بهتر است و نیکوتر.
قال النبى صلى الله علیه و آله و سلم: «من ولى یتیما له مال فلیتجر فیه و لا یترکه حتى یأکله الصدقه»
و إنْ تخالطوهمْ الآیة... و اگر با ایشان در آمیزید، و مال ایشان با مال خود درهم نهید، و آمیخته دارید، آن گه مزدى معروف بر گیرید بچم، بى اسراف و بى شطط، و بگذارید ایشان را تا در جاى شما نشینند، و شما در جاى ایشان نشینید ایشان بر فرش شما نشینند، و شما بر فرش ایشان نشینید، ایشان با شما میخورند از آن شما، و شما با ایشان میخورید از آن ایشان، اگر چنین کنید فإخْوانکمْ على حال ایشان برادران شمااند در دین، و برادران در دین با یکدیگر چنین باید که زندگانى کنند. و الیه الاشارة
بقوله صلى الله علیه و آله و سلم: «لا تحاسدوا و لا تباغضوا و لا تدابروا و لا تقاطعوا و کونوا عباد الله اخوانا».
و الله یعْلم الْمفْسد من الْمصْلح الآیة... و الله باز داند مفسد را از مصلح، آن کس که در آمیزد پوشیدن مال خویش بمال ایشان، از آن کس که در آمیزد و از ایشان دریغ ندارد مال خویش ازیشان، مصطفى صلى الله علیه و آله و سلم گفت: «خیر بیت المسلمین بیت فیه یتیم مکرم»
و فیه روایة
«یحسن الیه و شر بیت المسلمین بیت فیه یتیم یساء الیه»
و لا تنْکحوا الْمشْرکات الآیة... این در شأن مرثد بن ابى مرثد الغنوى آمد، مردى بود قوى دلاور، رسول خدا وى را بمکه فرستاد، تا قومى از مسلمانان که آنجا بودند نهان از کافران بیرون آرد. چون بمکه رسید، زنى مشرکه آمد نام آن زن عناق و در جاهلیت آن زن با مرثد سرو کارى داشت. مرثد را بخود دعوت کرد، مرثد سر وازد گفت: ویحک یا عناق! ان الاسلام حال بیننا و بین ذلک» گفت: مرا بزنى کن مرثد جواب داد که تا از رسول خدا پرسم، پس آن زن آواز برآورد، و فریاد خواست تا قومى آمدند، و مرثد را بزدند. چون با مدینه آمد این قصه با رسول خدا بگفت و دستورى خواست تا وى را بزنى کند. رب العالمین آیت فرستاد و لا تنْکحوا الْمشْرکات الآیة... زنان مشرکات را بزنى مکنید، و گرد ایشان مگردید، تا مشرک باشند، اکنون حرام است بر مسلمانان که زنان بت پرستان و گبران و همه طواغیت پرستان بزنى خواهند. مگر حرایر اهل کتابین که قرآن ایشان را مستثنى کرد: فقال تعالى و الْمحْصنات من الذین أوتوا الْکتاب منْ قبْلکمْ. اگر کسى گوید که حرایر اهل کتابین هم از کافران اند و نکاح سبب مودت، لقوله تعالى و جعل بیْنکمْ مودة و رحْمة، و مودت با کافران منهى است باین آیت که الله گفت لا تجد قوْما یوْمنون بالله و الْیوْم الْآخر یوادون منْ حاد الله و رسوله...؟ جواب آنست که ان مودت که منهى است مودت دینى است، و مودت نکاح مودت نفعى و شهوانى است پس در تحت آن نهى نشود.
و لأمة موْمنة الآیة... این در شأن عبد الله رواحه آمد، که کنیزکى سیاه داشت، روزى بر وى خشم گرفت و طپانچه بر وى زد. آن گه برسول خدا شد و آن حال باز گفت، رسول گفت «و ما هى؟»؟
چیست آن کنیزک؟ قال هى تشهد أن لا اله الا الله، و انک رسوله، و تصوم شهر رمضان، و تحسن الوضوء، و تصلى. مصطفى صلى الله علیه و آله و سلم چون وصف وى شنید گفت: «هذه مومنة».
این کنیزک مومنه است. عبد الله گفت بآن خداى که ترا براستى بخلق فرستاد که وى را آزاد کنم، پس او را بزنى خواهم، چنان کرد. پس مردمان وى را طعن کردند که کنیزکى سیاه بزنى خواست، و آزاد زنى مشرکه با مال و جمال با وى عرضه میکردند و نخواست! رب العالمین گفت: آن کنیزک سیاه مومنه به از آن آزاد زن مشرکه، با مال و جمال. و گفتهاند این در شأن خنساء فرو آمد، کنیزکى بود از آن حذیفه یمان، حذیفه او را گفت: یا خنساء قد ذکرت فى الملأ الاعلى مع سوادک و دمامتک پس وى را آزاد کرد و بزنى خواست.
و لا تنْکحوا الْمشْرکین حتى یوْمنوا و لعبْد موْمن خیْر منْ مشْرک و لوْ أعْجبکمْ الآیة.... میگوید زن مسلمان را بمرد مشرک مدهید، نه رواست بهیچ حال که مرد کافر زن مسلمان خواهد، که این نکاح استدلال است، و نوعى اقتهار، و رب العزت نخواست که زن مسلمان زیردست و مقهور مرد کافر گردد، و لن یجعل الله للکافرین على المومنین سبیلا، أولئک یدْعون إلى النار و الله یدْعوا إلى الْجنة و الْمغْفرة بإذْنه این همچنانست که گفت: یدْعوکمْ لیغْفر لکمْ منْ ذنوبکمْ جاى دیگر گفت: و الله یدْعوا إلى دار السلام چون خلق را بر روش راه دین، و رنج بردن و بار کشیدن در مسلمانى میخواند، بواسطه باز گذاشت گفت: ادْع إلى سبیل ربک بالْحکْمة و الْموْعظة الْحسنة باز چون دعوت دار السلام و مغفرت و رحمت بودى واسطه ایشان را خود خواند گفت و الله یدْعوا إلى الْجنة و الله اعلم